وس اندرسون و استیون اسپیلبرگ از علمی تخیلی یکسان استفاده می کنند

با این حال، در حالی که هر دو به تصاویر خارق‌العاده از منظر کودکان نگاه می‌کنند، از کودکی با قطار در مجموعه پویایی که اسپیلبرگ به تصویر می‌کشد نیز استفاده می‌کنند. فابلمن ها – جای تعجب نیست که تصاویر یک قفسه کتاب قطار شهر سیارکی، یا آن دارجلینگ محدود تا حد زیادی در داخل یک اتفاق می افتد – برای حرکت فراتر از ساده صورت اسپیلبرگ هیبت درعوض، هرکدام درک پیچیده ای از نحوه پردازش ضرر و نحوه ارتباط آن با جایگاه خود در دنیای بزرگتر ارائه می دهند.

به نظر می رسد که تله های علمی تخیلی اسپیلبرگ اغلب برای روشن کردن شکاف بین اعضای خانواده وجود دارد، که همیشه نمی توان از بین رفت. به آگاتای پیشین فکر کنید گزارش اقلیت، با توصیف دیدگاه خود از زندگی جایگزین برای پسری که جان اندرتون (کروز) از دست داده است، دید او به طرز دلخراشی روشن مانند خاطرات واقعی است. یا به هزاران سالی که ربات کوچک دیوید (هیلی جوئل اوسمنت) زندگی می‌کند، در حالی که برنامه‌نویسی‌اش از روزهای رو به زوال بشریتی که قرار است از آن تقلید کند ادامه دارد.

این همان عمقی است که مراجع تقلید اغلب با اندرسون و اسپیلبرگ از دست می دهند. (یک نقطه مشترک غیرمنتظره دیگر بین آنها: هر دو کپی‌های متعددی ایجاد کرده‌اند.) تقلید اسپیلبرگ معمولاً از فیلم‌هایی می‌آیند که در یک ایده نوستالژیک دهه 80 فیلم های او چگونه است، اما مقلدان اغلب به آن فکر می کنند ET و برخی از فیلم های آمبلین که اسپیلبرگ دهه ها پیش تولید کرد. تقلیدهای اندرسون به احتمال زیاد تقلید و برداشت از سبک او هستند. (اگرچه برخی از فیلم‌های بلند واقعی تحت تأثیر سبک او قرار گرفته‌اند بدون اینکه واقعاً لحن او را تحت تأثیر قرار دهند – به شما نگاه می‌کنند، پدینگتون!)

ربات دیوید که در هوش مصنوعی استیون اسپیلبرگ مانند یک کودک کوچک (با بازی هیلی جوئل اوسمنت) با یخ در موهایش، روی صورت و چشمانش به نظر می رسد.

دیوید (هیلی جوئل اوسمنت) در هوش مصنوعی هوش مصنوعی.
تصویر: برادران وارنر

پسر نوجوان وودرو استین بک (جیک رایان) و خواهر و برادرهای سه قلوش، سه دختر جوان، کنار یک متل صحرایی به رنگ پاستلی و سفید در شهر سیارکی وس اندرسون نشسته اند.

وودرو (جیک رایان) و سه خواهرش از مرگ مادرشان مطلع می شوند شهر سیارکی.
تصویر: ویژگی های فوکوس

علیرغم شهرت اسپیلبرگ به ارتقاء، مداخلات علمی-تخیلی او همیشه در هیچ داستانی به طور آشکار خانواده را التیام نمی بخشد. جنگ های جهانی در این زمینه بیشتر استثناست تا قاعده، و آن فیلم خانواده را درگیر تجربه سطح واقعاً وحشتناکی از قتل عام (بدون ذکر قتل واقعی توسط ری) در راه رسیدن به یک پایان خوشبخت می‌کند. یک اثر غسل تعمید به آتش مشابه (هر چند در مقیاس بسیار کوچکتر) با The Life Aquatic، جایی که استیو باید قبل از یک ضرر بیشتر زنده بماند برخورد نزدیک– لحظه ای شبیه بین انسان و گونه های دیگر.

اندرسون به عنوان یک کارگردان علمی تخیلی یا فانتزی شناخته نمی شود – اما پس از آن، اینها دیگر ژانرهای اصلی اسپیلبرگ نیستند. گذشته از هر گونه شکاف در مورد فیلم‌های او که به نظر می‌رسد کاملاً در سیاره دیگری اتفاق می‌افتد، آخرین فیلم علمی تخیلی آشکار اندرسون، داستان استاپ موشن دیستوپیایی ۲۰۱۸ بود. جزیره سگ ها، در حالی که سال 2014 هتل بزرگ بوداپست شامل عناصر فانتزی و تاریخ متناوب و 2004 است The Life Aquatic با استیو زیسو دارای موجودات خارق العاده و خیالی است. شهر سیارکی به احتمال زیاد اسپیلبرگ را اعتبار می دهد زیرا از سال 1977 الهام گرفته است برخورد نزدیک از نوع سوماولین فیلم علمی تخیلی واقعی اسپیلبرگ: هنگامی که یک کشتی بیگانه با انسان در صحرای آمریکا در تماس است. شهر سیارکی، رویداد تا حدودی شبیه سازی می شود برخورد نزدیک.

واکنش دلخراش استیو به کوسه جگوار – «معجب می‌کنم که من را به یاد می‌آورد یا نه» – بیش از آن که نشان‌دهنده نگرانی در مورد خانواده موقت او باشد، متعصبانه است. اما دریچه ای به وحشت و خلأی که ​​او احساس می کند فراهم می کند زیرا متوجه می شود که نزدیک ترین افراد به او در این زمین ماندگارتر از او نیستند.

برخورد نزدیک به طور معروف با سفری به پایان می رسد که اسپیلبرگ از آن زمان به این فکر می کرد که بعداً در زندگی حرفه ای خود با آن راحت نبود – روی نیری (ریچارد دریفوس) به طور قطع همسر و فرزندان خود را ترک می کند، وارد سفینه فضایی می شود و با موجودات مرموز خود به فضا صعود می کند. به سمت نقاط ناشناخته (از نظر فنی، خانواده روی او را در این مرحله به دلیل وسواس او با بیگانگان ترک کرده اند، اما ترک زمین در پایان او کمی قطعی تر به نظر می رسد.) شهر سیارکیبیگانگان قدرت فیزیکی چندانی بر خانواده مرکزی به رهبری آگی استین بک (جیسون شوارتزمن) اعمال نمی کنند. مادر چهار فرزند آگی قبلاً رفته است، البته نه داوطلبانه. هفته‌ها قبل از سفر بیابانی‌شان، او تسلیم بیماری شد که به نظر سرطان می‌رسد، و در روز ملاقات بیگانگان، آگی سرانجام این خبر را به بچه‌هایش می‌دهد.

با این حال، آنچه مقلدان فاقد آن هستند، و آنچه در مقالات اصیل به اشتراک می‌گذارند، این حس است که از دست دادن و غم و اندوه، جهان‌های شخصی ما را دوباره تنظیم می‌کند، آنها را مجدداً متنی می‌سازد و – به روش‌هایی که می‌تواند عجیب یا حتی وحشتناک باشد – آنها را باز می‌کند.

در تیتراژ پایانی خود، فیلم جدید وس اندرسون شهر سیارکی دارای یک نام غیرمنتظره در بخش “تشکر ویژه” در انتهای فیلم، که در کنار دوستان اندرسون و همکاران قبلی مانند نوآ بامباخ و جیک پالترو، فهرست شده است، استیون اسپیلبرگ، موفق‌ترین کارگردان تجاری تمام دوران است. این دو فیلمساز بسیار دور از هم به نظر می رسند: اسپیلبرگ بیشتر به خاطر ساخت سرگرمی های پرطرفدار، چه در قالب ماجراهای هیجان انگیز، خارق العاده یا سفرهای هشیارکننده در میان وحشت های قرن بیستم، شناخته شده است. اندرسون به خاطر ساخت دقیق دنیاهای مرده-کمیک معروف است. با شهر سیارکیبا این حال، ارتباط آنها واضح تر می شود: آنها هر دو از داستان های علمی تخیلی برای کشف از دست دادن و مالیخولیا خانواده های از هم پاشیده استفاده می کنند.

این چیزی است که اسپیلبرگ به خوبی درک می کند و چیزی که تقریباً همیشه در فیلم های علمی تخیلی او وجود دارد. ET فرازمینی خانواده ای را نشان می دهد که به دلیل طلاق از هم پاشیده شده اند: پدر نقل مکان کرده است، و همسر سابقش را با مشکل مواجه می کند و پسرش الیوت (هنری توماس) احساس ناامنی و تنهایی می کند. اسپیلبرگ جنگ های جهانی به پدر غایب دیگری فرصتی (وحشتناک) می دهد تا در بحبوحه یک حمله مرگبار بیگانگان، فرزندان خود را که به درستی تربیت کرده است، پس بگیرد. گزارش اقلیت به یک پدر فداکارتر (با بازی همان بازیگر، نه کمتر!) شکلی از بسته شدن پس از یک فقدان ویرانگر می دهد. هوش مصنوعی هوش مصنوعی، شاید بهترین و جسورانه ترین فیلم علمی تخیلی اسپیلبرگ، پسر رباتی را دنبال می کند که برای شبیه سازی عشق خانوادگی برنامه ریزی شده است، سپس زمانی که خانواده ای که به او خدمت می کند دیگر نیازی به او برای پر کردن خلاء خاصی در زندگی خود ندارند، سرگردان می شوند.

شخصیت های فیلمسازان اغلب به شدت متفاوت هستند. رویکردهای فنی آنها به عنوان کارگردان نیز همینطور است: اسپیلبرگ در داستان هایش از حرکت های پیشرانه حمایت می کند، در حالی که اندرسون ژست های کوچک تری را در فریم هایی طراحی می کند که اغلب شبیه به کمیک استریپ های با جزئیات غیرممکن است. به دلیل این اشکال بسیار متفاوت نمایش، و علاقه آنها به تله‌های خارق‌العاده، هر دو فیلمساز گاهی با کودکانه یا بی گناه اشتباه گرفته می‌شوند.

با این حال، مواجهه با بیگانگان، خانواده استین بک، به ویژه پسر نوجوان آگی، وودرو (جیک رایان) را تغییر می دهد، که هم شیفته این ایده است که بشریت در این جهان تنها نیست. شواهدی مبنی بر بی اهمیتی احتمالی ما او را غرق می کند. این یک واکنش قابل توجه است، زیرا شخصیت های اندرسون اغلب به نظر می رسد که به طور پیشگیرانه با آن احساس کوچکی مبارزه می کنند، و به سرگرمی ها یا دنیای خود وسواس دارند تا راهی برای اعمال کنترل در یک دنیای آشفته و غیرقابل پیش بینی داشته باشند. اندوه وودرو برای مادرش کاملاً با بحران ایمان او همخوانی دارد، زیرا چیزهای کمی به اندازه تغییرات در خانواده شما به هم ریخته یا بی ثبات کننده هستند.

در همین حال، اندرسون گاهی رویکردی فراتر را در پیش می گیرد که با خودآگاهی شخصیت هایش همخوانی دارد. که در شهر سیارکیبه عنوان مثال، داستان علمی تخیلی برخورد با بیگانگان تنها یک لایه از جهان های درون دنیاهایی است که اندرسون ایجاد می کند. این داستان – که به عنوان یک نمایشنامه توصیف می‌شود و به عنوان یک نمایش تلویزیونی قاب می‌شود – صحنه‌های خود را از فاصله دور قاب می‌کند، تا راهی برای دست‌وپنجه نرم کردن با طبیعت بی‌نهایت جهان باشد. علمی تخیلی راهی است برای نگریستن به ناشناخته‌ها، حتی اگر در نقطه‌ای مجبور به تلنگر شویم.

اندرسون وضوح سنتی تری را ارائه می دهد جزیره سگ ها، با قهرمانی و تغییرات مثبت برای دیستوپیا در آینده نزدیک. تلاش آتاری برآورده شد و شکل جدیدی از اهلی شدن به دست آمد. این خلاصه‌ای ساده‌تر از پروژه‌های علمی تخیلی بزرگ اسپیلبرگ است. بازیکن یک آماده.

مانند کار اسپیلبرگ در این ژانر، داستان های علمی تخیلی اندرسون اغلب خانواده هایی را نشان می دهد که در ابتدای فیلم از هم پاشیده اند. آتاری (کویو رنکین) والدین خود را در همان ابتدا از دست داده است جزیره سگ هاکه این موضوع برای او اهمیت بیشتری پیدا می کند که سگ و بهترین دوستش اسپاتس (لیو شرایبر) را از تبعید جزیره بازگرداند. (این شبیه به غیرت محافظتی است که الیوت نسبت به ET، رفیق غیرانسانی خود احساس می کند.) استیو زیسو (بیل موری) از The Life Aquaticمانند تام کروز ری از جنگ های جهانی، اساساً نقش خود را به عنوان پدر کنار گذاشته است و به نفع دنبال کردن زندگی ای است که او به عنوان یک مرد جوان بی خیال تصور می کرد – اگرچه استیو بیشتر از این رفته است ، زیرا کودک (به عنوان “احتمالاً پسر من” نامیده می شود) قبل از اینکه استیو هیچ گونه ای داشته باشد بالغ می شود. با او تماس بگیرید

شهر سیارکیاز سوی دیگر، نشان می‌دهد که استین‌بک‌ها باید تا جایی که می‌توانند از بین بروند، مانند خانواده در ET، منهای آن اوج احساسی جان ویلیامز. این گویای این است که با وجود دستگاه های قاب بندی که توجه را به هنر بخش بیابانی جلب می کند. شهر سیارکیداستان، فیلم هنوز در آن بازی در یک نمایش به پایان می رسد. اندرسون بسیار بیشتر از بسیاری از فیلمسازانی که تلاش می‌کنند موج‌های جذاب اسپیلبرگ را کانالیزه کنند، می‌تواند با نسخه علمی تخیلی خود شگفتی واقعی ایجاد کند. اما مانند اسپیلبرگ، کار او طنین انداز است زیرا از فضاهای خالی باقی مانده در زندگی ما غافل نمی شود، مهم نیست چقدر شگفتی را تجربه می کنیم.

منبع: https://www.polygon.com/23768645/wes-anderson-steven-spielberg-comparison-asteroid-city-close-encountersگروهی از ماموران دولتی با لباس‌های سفید کامل Hazmat در حال جست‌وجو در دهانه سیارک محل فرود بیگانه در شهر سیارکی وس اندرسون هستند.

شهر سیارکی
تصویر: ویژگی های فوکوس

یک سفینه فضایی که عمدتاً از شیشه ساخته شده است، بر فراز جمعیتی از مردم که در دهانه انفجار سیارک نشسته اند، در یک شات که تنها با نور سبز ترسناک در شهر سیارکی وس اندرسون روشن شده، شناور می شود.

برخورد بیگانه در شهر سیارکی.
تصویر: ویژگی های فوکوس

بخوانید:   Skullgirls در زمینه نفرت از ارجاعات گروهی، حساسیت نژادی و جنسیت بهبودهایی ایجاد می کند، به طور قابل پیش بینی در Steam مورد بازبینی قرار می گیرد.