The Bunker ممکن است ترسناک ترین بازی ترسناک امسال باشد

وقتی که من – کاملاً به خاطر تقصیر خودم که مانند یک زن غارنشین با چشم‌بند بازی می‌کنم – مجبور می‌شوم به تاریکی برگردم، زیرا ژنراتور به بیرون پریده است، یادداشت‌ها و عکس‌های درخشانی که در کنار صندلی‌های سرنگون‌شده و میز سربازان می‌بینم، ترسم را تشویق می‌کنند. آنها در مورد “مایع درخشان عجیب و غریبی که از دیوارها تراوش می کند” هش هش می کنند، و عکس های بی متنی از یک سرباز شکافته شده روی میز عمل را به من نشان می دهند، چشمانش بیرون زده، پوستش مثل یک راگدول ناخوشایند پاره شده است.

من دوست دارم به عقب برانم، به روشی محدود اما انعطاف‌پذیر که بازی به من اجازه می‌دهد، دفاعم را با شکستن بطری‌های خالی برای ایجاد یک انحراف آزمایش کنم، عمداً تله‌های سیم انفجاری را راه بیندازم، یا به شکلی خوب و قدیمی در یک کابینت پنهان شوم تا زمانی که آن را مخفی کنم. بی خطر. من منتظر واکنش هیولا با بی قراری هیجانی هستم، یا فریاد می کشد یا بازدم می کند و بر اساس آنچه هست به نقطه ذخیره برمی گردد.

اما با وجود اینکه به اتمام تقریباً پنج ساعته نزدیک شده بودم پناهگاه در چهار ساعت و نیم بازی ام، نیم ساعت آخر را صرف این می کنم که بفهمم وقتی هوا تاریک است، باید در مورد هیولا چه کنم. یک تابلوی دست‌نویس در نزدیکی ژنراتور به من می‌گوید که «مرد لعنتی از نور متنفر است»، اما وقتی من بدون منابع و گزینه‌ها، چراغ قوه‌ام را مستقیماً به صورتش می‌تابانم، به نظر می‌رسد که نقشه‌اش برای کشتن من را مسخره می‌کند و ادامه می‌دهد.

من ناشیانه و با صدای بلند از راهروهای توخالی می‌دویدم تا به نقطه ذخیره برگردم، فانوس آویزان در منطقه مرکزی پناهگاه که حتی پس از قطع برق می‌درخشد. اگرچه من اغلب آیکون ذخیره خودکار را می بینم که به صورت خواب آلود در گوشه صفحه PS5 من چشمک می زند، به نظر می رسد که اصلاً کاری انجام نمی دهد. وقتی می‌خواهم مطمئن شوم که یک دور کمیاب مهمات یا یک مکان قفل جدید را در یکی از چهار بخش کشف نشده سنگر پیچ در پیچ -زندان، محله سربازان، زرادخانه یا تعمیرات- از دست ندهم، برای نجات به فانوس می‌روم.

من قطعا این کار را نکردم.
اسکرین شات: بازی های اصطکاکی / کوتاکو

عکسی در The Bunker سربازانی را نشان می دهد که دریچه ای را باز می کنند.

فلری که امتحان کردم واقعا جواب نداد. یک بار مستقیماً به آن شلیک کردم و به نظر می رسید که او را مبهوت می کرد، اما در نهایت برگشت و من را در اتاق بعدی به دهانش فرو برد. سعی می‌کنم خودم را در انباری که می‌خواهم جستجو کنم، سد کنم، همه درها و صندلی‌ها را به سیستم تونل هیولا ببندم، اما این موجود به‌طور ماوراء طبیعی بسیار قوی است که توسط نجاری قرن بیستم مهار شود.

میدان دید من وقتی پایم را گاز می‌گیرد قرمز می‌شود، و اگرچه وقتی هیولا دست‌های چنگال‌دار و خراشیده‌اش را از سوراخی در دیوارهای بتنی پناهگاه بیرون می‌آورد، پراکنده می‌شوند، اما شانس مشابهی ندارم. بازوهایش مرا در بر می گیرد، کنترلر DualSense من می لرزد، و سپس من روی زمین می لنگانم.

مبارزه با فراموشی: تولد دوباره هیولا

پیش از این، زمانی که آنها سه قسمت دیگر از استودیوی مستقل سوئدی Frictional Games را بازی می کردند، فقط از روی شانه های دوستان نگاه می کردم. افسانهای فراموشی سریال ترسناک روانی تیهوف ترس کم 2020 تجدید حیات بسیاری از نسخه اصلی را از دست داد فرود تاریکبا شتاب، من هنوز مشتاقانه منتظر چیزی بودم که در مدرسه ابتدایی تصمیم گرفتم تجربه بازی ترسناک قطعی باشد. پناهگاه (در تاریخ 6 ژوئن) یک چهره خوشامدگویی است، و این حق را به من ثابت می کند. داستان و مکانیک سریال را کاهش می‌دهد و فقط ماهیچه‌های سفت را باقی می‌گذارد و این را ایجاد می‌کند بهترین نمونه سال از ترسناک پرسه زدن، نفوذ، و گونه سوزان، تا زمانی که گهگاهی درهم و برهم بودن آن مانعی ایجاد نکند.

اما حتی با وجود یک هیولا بیش از حد مشتاق و مکانیک های ذخیره آشفته، من تحت تاثیر قرار گرفتم که از طریق داستان باز و گیم پلی بی تزئینش، پناهگاه از تخیل بازیکنان خود برای ایجاد یک تجربه وحشت روانی بی نظیر استفاده می کند. ترور نباید افراطی یا زیاده‌روی باشد. می تواند مانند مورچه ای باشد که روی پای شما می خزد، ساده و واقعی، با این حال این حس غیر قابل انکار را ایجاد می کند که چیزی وجود دارد. اشتباه.

سعی می‌کنم ساکت بنشینم، شاهکاری برای من سخت است، اما بدون شانس. دختر خوب بودن باعث می شود هیولا برای مدت کوتاهی از بین برود، اما سپس از هوای رقیق بیرون می زند و دوباره به سمت من می زند تا من بمیرم. این باعث می شود پیشرفت در تاریکی به طرز ناخوشایندی غیرممکن باشد، زیرا هر چیزی از یک بار پیچیدن چراغ قوه تا فشار دادن یک جعبه نابجا از سر راهم ظاهرا آنقدر بلند است که فوراً هیولا را احضار کنم. یافتن سوخت محدود است و ژنراتور به گونه‌ای ساخته شده است که از کار بیفتد، بنابراین می‌بینم که ای کاش حداقل داشتم یکی چیز کمتری برای نگرانی مثلاً شاید ما به موش ها نیاز نداریم. یا شاید هیولا بتواند واقعاً به نور واکنش نشان دهد، یا بعد از اینکه من دزدکی از آن دور شدم عقب نشینی کند.

بازی های هفته: زامبی ها در بهشت

جرأت می‌کنم بیرون بیایم، و با هدفون‌هایم، همان‌طور که می‌ترسیدم، صدای بلغمی آن را پشت سرم می‌شنوم. موجودی محدودم را باز می‌کنم و با ناراحتی بیشتری مواجه می‌شوم- دست پیچ‌خورده هنری که هر بار که آسیب می‌بیند، لکه‌ای از خون به دست می‌آید. بازی خس خس انبوه موش جذب خون می‌شوند، اما اگر چیزی برای قربانی کردن داشته باشم، یک تکه گوشت خام می‌خورند. من فعلا ندارم دسته ای شروع می کند به سمت من.

نقشه ای در پناهگاه با خون قرمز غلیظی پاشیده شده است.

من از این جنبه خرد کردن آزارم می‌دهم، اما حداقل مجبورم می‌کند با وجود لحظات زیادی که احساس می‌کنم قفل کردن درها و خمیدن پشت بشکه تصمیم معقول‌تری برای گیم‌پلی است، طرح‌بندی پیچ‌خورده را به خاطر بسپارم. می دانید، یک هیولا در اطراف وجود دارد.

من بازی های ترسناک را به طور کامل انجام داده ام غرق در خون امسال-بازی های زشت با بمب و چرخ گوشت ارائه شده است در جزئیات با وفاداری بالا، اما هیچ کدام من را تا زمانی که صراحتاً واضح تر فریاد بزنم، وادار نکردند فراموشی: پناهگاه.